پوه و آله
سلام دختر ماهم.دیروز(23/3/93) رفتیم کوه خونه آقاجون ،آقاجون و عزیزجون زودتر رفتند و بعد ما رفتیم هوا مه داشت و کمی هم بارون اومد .از صبح به نیایش گفتیم می خواهیم بریم کوه...نیایش هم سریع رفت لباسش رو آورد تا بپوشه و هی میگفت پوه...پوه... در کل خیلی خوش گذشت..شب نیمه شعبان هم بابایی سرکار بود و با آقاجون و عزیزجون رفتیم ایستگاه صلواتی هیئت آقاجون و دایی جون که با شربت و شیرینی و شکلات و آش پذیرایی شدیم و بعد هم رفتیم پارک پشت ایستگاه نیایش خانم هم کلی بازی کرد و کلی دوید. من اینجوری و نیایش ...یک هفته ایی هست که نیایش خانم آره گفتن رو یاد گرفته قبلا سرش رو تکون میداد و اما الان میگه آله...قربونش برم تا زنگ می خوره میره گوشی ...
نویسنده :
مامانی
10:08