نیایش جوننیایش جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

دوستت دارم نیایش

بامزه من

1393/3/12 12:42
نویسنده : مامانی
295 بازدید
اشتراک گذاری

سلام.هنوز هم  که بهش فکر می کنم کلی می خندمخندونکقه قهه.خانمی ما دوست داره همیشه با گوشی مامانی بازی کنه هر وقت میرم خونه بعد از خوشحالی و هم..هم خوردن  گوشی ام رو می خواد و بعدش هم میخواد که قفلش رو باز کنم و بعد خودش تمام قسمت ها رو با دستای کوچولوش ورق م زنه نمی دونم از کجا یاد گرفته با گوشی لمسی کار کنه خیلی وارده و برای خودش عکس ها رو می آره و پیشی رو می آره و هی بهش میگه تلام....تلاممم تا اونم تکرارش کنه  و اما ...چند روز پیش که طبق معمول خونه عزیزجون بودیم و نیایش خانم در حال بازی با گوشی ،تلفن خونه عزیزجون زنگ خورد و نیایش هم طبق معمول همیشه بدو سمت تلفن تا قبل همه جواب بده ،گوشی منم انداخت یه طرف و بدو سمت تلفن خونه عزیز...وای وقتی یادم میاد...قه قههبعدش هم گفت تلام..تلام...بعد چند بار تلام کردن عصبانی هم شد و با عصبانیت و اشاره به من که جواب نمیده...منم داشتم تلویزیون تماشا می کردم صداش رو کم کردم و رفتم سمت گوشی ....که دیدم شماره خودم افتاده...وای مردم از خنده.بوسقه قهه...فندق ما با گوشی من به خونه عزیزجون زنگ زده بود...خیلی با حال بود وقتی برای خاله جون  و عزیزجون تعریف کردم همه اینجوری شدنقه قهه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامانی دخمل بلا
12 خرداد 93 21:31
نداشته ها و تنهایی های کوچک با چیزها و آدمهای کوچک پر میشوند , نداشته ها و تنهایی های خیلی خیلی خیلی بزرگ ، فقط با خدا … مهم نیست در این زمین خاکی چقدر تنها باشیم و چقدر حرفهایمان برای دیگران غیر قابل فهم باشد و وقت انسانها برایمان کم … شکر که خدا هست و او جبران تمام دلتنگی ها و مرهم تمام زخمهاست … هر وقت دلت خواست ، مهمانش کن در بهترین جایی که او می پسندد ، در قلبت … و به دستان خالی ات نگاه نکن ، تو فقط خانه ی دلت را برایش نگهدار ، اسباب پذیرایی با اوست …
مامانی دخمل بلا
21 خرداد 93 22:42
جهت دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد , نگهم خواب ندارد , قلمم گوشه ی دفتر , غزل ناب ندارد , همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق دیوانه دلسوخته ارباب ندارد ؟ تو کجایی ؟ شده ام باز هوایی , چه شود جمعه ی این هفته بیایی ؟ به جمالت… به جلالت… دل ما را بربایی…