نیایش جوننیایش جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

دوستت دارم نیایش

خبر تازه

1393/4/10 10:34
نویسنده : مامانی
324 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخملی.جونم برات بگه داداشی طهورا 8/4/93 دنیا اومدniniweblog.com اسمش رو گذاشتند محمد طاها.niniweblog.com..الهی زیر سایه پدر و مادرش بزرگ بشه (بچه دختر دایی مامان) و این که  بهم گفتن از فردا 11/4/93 میتونم برم اداره توی شهر خودمونسوال.از طرفی از یک ساعت رفت و و یک ساعت آمد هر روزه خلاص میشم.از طرفی محیط کاری و همکارای اینجا خیلی خوبن و رعایت حال یه خانم که بچه کوچیک داره رو می کنند و خلاصه در مواقع مریضی (خدایی نکرده)باهام راه میان و قبول می کنند اما توی شهر خودمون خیلی سخت مرخصی میدن.niniweblog.com..همه زیرآب هم رو می زنندعصبانی... کارم سخت تره..خسته.همکارا صمیمیتشون کمتره...فقط خوبی اش خلاصی از رفت و آمد..بازم هرچی صلاح خداست...این دوره که از آبان پارسال اومدم برام خوب بود چون راحتتر مرخصی گرفتم و به دانشگاهم رسیدم و بالاخره این پروژه بزرگ تموم شد  و برام خوب بود حتماً الان هم که یه مصلحتی داره ...سپردم به خدا...

راستی درس بابایی هم تموم شد .البته لیسانس و مونده حالا فوق و ...خندونک

هر روز که میگذره به چشمات نگاه می کنم و یادم میاد چقدر کوچولو بودی و به لطف خدا برای خودت خانمی شدی.به چشمات نگاه می کنم و یه گذری به آینده میزنم و زیر گوشت میگم نیایش مامان دوستت داره و تو می خندی...میگم وقتی بزرگ شدی دلم برای این روزا تنگ میشه و تو می خندی... می گم حیف که نتونستم تمام وقت کنارت باشم و ...تو می خندی....خودم رو نگه می دارم تا اشکم نریزهگریه  و بازم تو میخندیخندونک....قربون خنده هات برممحبت...کمتر از 20 روز دیگه تولدته دخترم چشمک....پیشاپیش تبریک می گم..چون از وقتی برگردم اداره شهر خودمون دیگه کمتر وقت می کنم آپ کنم چون اینجا توی اداره اینترنت دو دستم بود ولی اونجانیستخطا...سعی می کنم زود به زود بیام.هنوز پروسه از شیرگرفتنت رو شروع نکردم تصمیم گرفتم دو ماهی بیشتر شیر بخوری چون به خاطر شرایط کاریم خوب شیر نخوردی...

نخودی من دوستت دارم ...niniweblog.comمیبوسمت جونم...niniweblog.com

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامانی و بابایی دخمل بلا
21 تیر 93 13:01
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید : کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟ همسر او گفت : همه آنها را بزرگشان و کوچکشان ، دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم , شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد ؟ همسر جواب داد : این خلقت خداست که مادر , دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد , مرد لبخندی زد و گفت : اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد ! خدایش بیامرزد , روش والایی در قانع کردن داشت ، لاکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود .... مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگذار می شود !
مامانی و بابایی دخمل بلا
25 تیر 93 13:45
من از عمق وجود خود ، خدایم را صدا کردم , نمیدانم چه میخواهی ، ولی امروز برای تو ، برای رفع غم هایت , برای قلب زیبایت ، برای آرزوهایت ، به درگاهش دعا کردم و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد ، یقین دارم دعاهایم اثر دارد . . . -------------------------------------------------------------------------- دستهای من دخیل دل پاکت ... مرا در این شبهای عزیز , نه به بهای لیاقت ، بلکه به رسم رفاقت , اول حلال و بعد هم دعا کن , وخدا کند که بدانی چقدر محتاج است ، نگاه خسته ی من بر دعای دستانت , التماس دعا عزیز دلم ...
سحر
26 تیر 93 15:15
*************************** *******\/***\/****\/********** *******/\***/\****/\********** *******||***||****||********** *******||***||****||********** ***(---------------------------------)***** ***(-----------تولدت مبارک-------)***** ***(---------------------------------)***** ***(---------------------------------)***** ****************************