نیایش جوننیایش جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

دوستت دارم نیایش

بدون عنوان

1392/12/18 12:09
نویسنده : مامانی
116 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلی من.عزیزجون و آقاجون سه شنبه ساعت ٥ صبح رفتند تا ساعت ١١ به فرودگاه برسند و بروند مکه.زیارتشون واقعا قبول باشه امروز پنجمین روزه که رفتند  این روزا مدینه هستند.باهاشون تماس داریم خیلی از حال و هوای اونجا تعریف می کنند ان شاالله قسمت همه بشه. فردا راهی مکه می شوند.روز دوشنبه قبل از رفتنشون حسابی سرشون شلوغ بود و مهمان داشتیم.همه یا می اومدند برای خداحافظی یا تماس می گرفتند تا ساعت ٢ صبح سه شنبه بیدار بودیم.حسابی جاشون خالیه و نبودنشون حس میشه.بابایی هم پیش نیایش میمونه تا من از اداره برگردم.پنج شنبه رو مرخصی گرفتم چون بابایی میخواست بره تهران برای کارش.وقتی بابایی پیششه حسابی با هم بازی می کنند .نیایش خیلی بابائیه .وقتی باباش کنارش باشه دیگه بهانه نمیکنه.وقتی که بابایی اش نیست و کار بدی میکنه و من میگم چرا این کار رو کردی حسابی خودش رو لوس میکنه و عزیز و بابایی اش رو صدا میزنه.منم بغلش می کنم و میبوسمش .اصلا توقع نداره چیزی بهش بگم .زود ناراحت میشه .منم زیاد دعواش نمیکنم.خب بچه است دیگه...دیروز خونه عمو ناصر رفتیم و نیایش با دخترعموهاش بازی کرد و چند روز پیش هم با بابایی اش رفت خونه مادرجونش.دیروز دو جور غذا درست کردم(قرمه سبزی و قیمه با برنج) .از امروز باید تا ساعت ٥ اداره باشیم .فکر کنید اگه تا ٥ باشم ١ ساعت هم طول میکشه تا برسم خونه میشه شب......نمیدونم چیکار کنم......مرخصی ها هم لغو شده....سه شنبه امتحان ٢ تا درس معرفی به استادمه و پنج شنبه هم بابایی دوباره باید بره تهران.نمیدونم چیکار کنم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)