نیایش جوننیایش جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

دوستت دارم نیایش

زیارت قبول

1392/12/25 11:31
نویسنده : مامانی
195 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان.سه شنبه 20/12/92 امتحان داشتم و مرخصی گرفتم .بد نیود.پنج شنبه همون هفته دیگه مرخصی ام رو قبول نکردند چون بابایی هم قرار بود بره تهران و عزیز هم که نبود .با بابایی تصمیم گرفتیم نیایش رو ببریم خونه عمو ناصر.تماس گرفتم و با زن عمو ژیلا صحبت کردم میگفت جایی نمی خواهند بروند و پنج شنبه بچه هام مدرسه ندارند و خونه هستند.صبح نیایش رو بردیم خونه شون و خیالم راحت شد بعد بابایی رفت تهران و منم اومدم اداره.زنگ زدم و حالش رو پرسیدم ژیلا جون می گفت(البته ژیلا علاوه بر جاری ،دختر دایی ام هم هست و واقعا خانومه وگرنه که جاری .....می دونید دیگه....خوبش کم پیدا میشه..)خب می گفت که وقتی بچه ها بیدار می شدند نیایش براشون توضیح میداد که مامان و بابا رفتند..با حرکات دست...منم با هان هان (ماشین )اومدم اینجا.تازه اونها رو می برد دم پنجره تا بیرون رو هم نشونشون بده ...خلاصه کلی بازی کرد ....عزیز جون و آقا جون هم ساعت 11 شب جمعه برگشتند و اومدند خونه ما..البته کسی نمی دونست..مادربزرگ و پدربزرگ و عمه زهرام هم رفتند آمل خونه عمه فاطمه ام موندند...نیایش خیلی خوشحال شد وقتی بعد 10 روز عزیزجون و آقاجون رو دید..اون شب خونه ما موندند تا فرداش یعنی شنبه 24/12/92 پدربزگ اینا هم اومدند خونه ما تا ساعت 5 همه با هم بیان جلوی مسجد جامع برای پیشواز و بعد اون همگی رفتیم مسجد زینبیه برای شام.مهمان ها خیلی زیاد بودند و خیلی خسته شدیم...ولی خوش گذشت...

مادر و پدر عزیزم زیارتتون قبول باشه..ان شاالله تمتع تشریف ببرید.میبوسمتون و خیلی دوستتون دارم و

به خاطر همه زحمت ها و نگهداری نیایش شرمنده ام و امیدوارم بتونم جبران کنم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)