اولین روز برفي
سلام دختر ماه مامان. امروز دخترم اولين برف زندگي اش رو دیدچون این جا هر چند سال یه بار برف میاد.یادمه آخرین بار من بپش دانشگاهی بودم و روز امتحان ترم بود رفتم مدرسه ولی امتحان لغو شد برگشتم و کلی برف بازی کردیم(بهمن 86 بود) اما نیایش خانم تا بیدار شد کلی خوشحال شد چون منم به خاطر برف زياد نتونستم برم اداره و زنگ زدم و مرخصی گرفتم و پیشش بودم و بعد به خاطر برف که اول با تعجب بیرون رو نگاه می کرد بعدش هم از جلوی پنجره کنار نمیرفت جوری که دیدم دستاش یخ شده و توی خونه دستش دستکش گذاشتم.گریه می کرد و فقط میخواست بره بیرون و برف تماشا کنه منم جرات نمی کردم ببرمش بیرون چون هوا خیلی سرده و میترسم سرما بخوره.بعدش هم که بابایی که به خاطر کلاس رفته بود تهران و بعد دو روز نیایش باباش رو دید خیلی خوشحال شد و از خوشحالی می دوید و رقص می کرد حیف که بابایی شیفت بود و بعد یه صبحانه و بازی با نیایش رفت سرکار.ما هم که طبق معمول خونه عزیزجون هستیم چون بابایی نبود این دو روزی اینجا بودیم امروز هم که من مرخصی اجباری ام و منم که از خدامه که بیشتر پیش عسلم باشم الان هم دارم با لب تاپ خاله مینویسم و جیگرم خوابیده.چه برف خوشگلی میاد همه جا سفیدپوش شده.خدایا به خاطر تک تک این لحظات شکرت.دخترم میبوسمت و با تو بودن عشقمه.دوستت دارم ماه من.