تولدت مبارک فندقم
سلام به همه دوستان.بعد از یه غیبت طولانی برگشتم.انتقالی داده بودن به شهر خودمون خیلی خوشحال بودم چون به نیایشم نزدیک تر بودم و وسط وقت نیم ساعت میومدم پیش گلم تا شیر بخوره.دقیقا سه ماه گذشت رئیسمون عوض شد و گفتند دوباره باید برگردی یعنی هر روز 45 کیلومتر رو طی کردن تا رسیدن به اداره و دلهره شیر خواستن بچه ام و پیشش نبودن.نمیدونم واقعا به این ها میشه گفت مسلمون.وقتی حق خوردن شیر رو از بچه ام میگیرن.کار توی اون شعبه خیلی راحت از این جاست ولی راحتی اینه که هر سختی رو برای راحتی عزیزم تحمل میکنم. بگذریم از بازی های روزگار و دعوای روسا و له کردن حق یه کارمند.
جای همه خالی دیشب یعنی 21 برای دخملم تولد گرفتیم
.بله 5 روز زودتر.چون 26 بابایی شیفت کاریش بود و جمعه اش هم وفات حضرت خدیجه.وسط هفته ا م که گرفتاری های اداره و شد 5 روز زودترو 22 ام و جمعه.وای وقتی فشفشه ها رو روشن کردیم و برق ها رو خاموش دخترم چه ذوقی کرد.
یه کیک تخت خواب خوشگل و بنفش با یه شمع 1 سبز.دخترم حسابی خوشحال شد و با دست همه می رقصید.قربونش برم .کلی همه کادو گرفت
و بیشتر هم از زرافه ای که من و بابایی براش گرفتیم خوشش اومد تا روشنش می کردیم و راه می رفت و می خوند دختری هم می رقصید و دست می زد.