نیایش جوننیایش جون، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

دوستت دارم نیایش

نیایش

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.” کودک ا...
4 مهر 1392

تبریک

سلام این هم عکس های سایت کانون جوانه های بانک ملی برای تولد دخملم26/4/92     ...
26 تير 1392

شیرینی ها

نیایش بگو مامان.......سریع میگه مامان بگو بابا.......با...با هاپوی محمد صالح (پسر خاله فهیمه.همسایه عزیز جون)چی کار میکنه؟سریع زبون کوچولوش رو میاره بیرون نیایشم موهات کو؟  سریع با دستای کوچولوش موهاشو نشون میده نیا دندونت کو؟با دستاش مرواریداش رو نشون میده. بینی ات کوش؟بینی اش رو میگیره.....تازه بعدش میگه مگ مگ بگو عزیز...اییز دایی.....آیی خاله رو هم همون هوای دایی....آیی صدا میزنه اسب.....اد آب .....آب(وای که چقدر آب بازی رو دوست داره)   ...
23 تير 1392

عیدت مبارک گلم

  سلام گلم،عیدت مبارک دختر مامانی ،امسال اولین عید که نیایش خانم پیش ماست .خیلی خوشحالیم .هم من و هم بابایی.دیروز بابایی و دختری کلی خندیدن .نیایش تا حالا این قدر نخندیده بود .خیلی خوب بود، بابا میخندید، نیایش میخندید و منم از خوشحالی هر دو شاد بودم .نیایش خانم کلی عیدی گرفت و عید دیدنی رفت و خیلی بهش خوش گذشت.چند روزی هست که میگیم دست دسی....شروع میکنه به دست زدن .....یه خورده هم میتونه خودش بشینه .......   ...
6 فروردين 1392

خاطره

سلام دختر گلم میدونی تازه چند وقتیه میگفتی  ما ما ....اما الان یاد گرفتی میگی ما ما..ما ما...با...با قربون لب های کوچولوت برم وقتی سعی میکنی صحبت کنی.میدونی مامان خیلی دوستت داره.بازم دلم برات تنگ شده.پایان سال شده و اداره خیلی شلوغ شده اما هیچ وقت هیچ چیزی باعث نمیشه یه لحظه هم شده به تو فکر نکنم.حالا وقتی پیشت نیستم متوجه میشی. وقتی میام میچسبی بهم و فقط میخوای بغلم باشی . عزیز جون میگه بعضی وقتا دلت تنگ میشه و میگی ما ما...و گریه میکنی. بدون عزیزم ..خیلی دوستت دارم و منم خیلی دلم میخواد همیشه پیشت باشم ولی میدونی که نمیشه .دیگه وقتم تمام شد(اداره ام) تا بعد...... ...
26 اسفند 1391